شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی از مشهورترین حماسه سراییهای جهان است و اهمیت آن برای ما ایرانیان بر کسی پوشیده نیست. یکی از جذابترین داستانهای این منظومه سروده حکیم بزرگ فردوسی، داستان ضحاک مار بر دوش است. به درستی خو و خلق شوم این پادشاه نمادی از خودخواهی و بی رحمی در میان اسطوره های ایرانی شده است. اما این داستان چه ارتباطی با گیاهخواری در فرهنگ ایران از نگاه شاهنامه دارد ؟ آیا گوشتخواری در شاهنامه فردوسی، برگرفته از افسانههایی که ریشه در حقایق فرهنگی و تاریخی ما دارد نشان از یک رفتار و منش نادرست است؟ بر این اساس چطور میتوان گفت ایرانیان گیاهخواری را بر گوشتخواری و حیوان کشی ترجیح می دادند؟
در حقیقت اگر بیشتر به جشنها، آیینها و رسوم ایرانی نگاه کنیم کمتر کشتن حیوان و خوردن غذاهای گوشتی را در آن خواهیم یافت. به گونه ای که عموم غذاها در جشن و رسوم ما ریشه در گیاهان دارند.
برای نمونه نیاکانمان آذرگان (نهمین روز از آذرماه در گاهشمار زرتشتی) را روزی خجسته میدانستند و در خانهها و بامها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایشها و گستردن سفره آیینی با خوراکیهای گوناگون در آتشکدهها که آذین بندی شده بودند، جشن میگرفتند. در جشن آذرگان آش یکی از خوردنی های مرسوم در آن است. آن هم آشی که همه از حبوبات و سبزیجات بود.
همچنین در محدود جشنهای مشهور ایرانی باقی مانده از رسوم قدیم یعنی جشن شب یلدا، سفرهای پر از میوههای تابستانی و پاییزی و آجیل و دانهها میگسترانیم. در جشن نوروز سر سفره هفت سین سماق و سرکه و سمنو میگذاریم (یا به روایتی هفت شین با شهد، شیرینی، شربت و…) و صد البته جز ماهی قرمز در تنگ آب (وارد شده از فرهنگ چین)، رسومات زیبایی داریم مانند وقتی درب خانه را جارو میزنیم و برای روشنایی آب میپاشیم و سبزه میکاریم.
فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. اما خدمت شاهنامه فقط به زبان ما نبود. زنده نگه داشتن تاریخ، فرهنگ و هنر ما نیز بی اثر از آن نیست. اکنون ما با قدرت این منظومه میخواهیم بررسی کنیم که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه چگونه گوشت خواری را از نظر ایرانیان رفتاری بد میداند و آن را به اهریمنان نسبت میدهد؟
در اینباره 2 موضوع بسیار مهم مطرح است. یکی دین زرتشت که شاهنامه نیز آن را دین یکتا پرست غالب ایرانیان و پر از خوی نیکی میداند و دیگری افسانه های ایرانی که ریشه در واقعیتهایی گذشته دارند.
برای بررسی گیاهخواری در فرهنگ ایران از نگاه شاهنامه با ویجیها همراه باشید.
1. خیر و شر از دیدگاه زرتشت
شر در متون پهلوی به صورت «ودیه» (بدی) آمده است که در مقابل «وهیه» (خوبی) یا خیر قرار دارد. منشا شر انگره مینیو (خرد خبیث یا اهریمن) و منشا خیر سپنته مینیو (خرد پاک یا هرمزد) است (مینوی خرد: ص 51) و میتوان گفت که در الهیات دین زرتشتی (دین بهی، دین مزدیسنا) «خیر هست ز یزدان و شر ز اهرمین» (امیرمعزی: 1318، ص 610) و این دو در متون زرتشتی دو گوهر هم زاد شمرده شده اند (گات ها: یسن30، بند3؛ زادسپرم:1385، ص 68؛ 22، 36.p. 1919. madan:).
در مورد ماهیت شر در آیین زرتشتی، خصوصیاتی برای اهریمن بیان شده است که همگی در تضاد یا خیر هستند. به عنوان مثال، اهریمن عامل مرگ، بیماری، زشتی، تاریکی و کژی و هرگونه بدی است که در مقابل زندگی، تندرستی، زیبایی، روشنایی و راستی و هرگونه نیکی قرار دارد (ازنیک: 1380، ص 470؛ مینوی خرد: ص 62؛ زادسپرم: 1385، ص 41).
این آموزهها چیزی هستند که ایرانیان در جشنها و آیینهای خود همواره به عنوان باورهایشان ستایش میکردند و همین امر خوی مهربانی، میل به رویاندن و بخشیدن را تبدیل به یک فرهنگ غالب کرده بود. چیزی که همچنان در ذات ما ایرانی ها وجود دارد.
2. بخش اسطورهای شاهنامه و داستان ضحاک مار بر دوش
داستان ضحاک یکی از مشهورترین بخشهای شاهنامه فردوسی است. پادشاهی که خویی اهریمنی دارد و چون فریب ابلیس را میخورد، دو مار بر دوش هایش میرویند. خواندن داستان ضحاک مار بر دوش به درستی نشان میدهد ریختن خون و خوردن گوشت از آن زمان شروع شد و پیش از آن ایرانیان به خوردن گوشت و خورشت ها عادت نداشتند.
داستان ضحاک در شاهنامه از جایی شروع میشود که جمشید پسر تهمورث تختی میسازد و در روز هرمزد از ماه فروردین بر آن تخت مینشیند. مردم آن روز را نوروز میخوانند. جمشید مشهور بود که گوهرها را از سنگها بیرون میآورد و بویهای خوش پدید میآورد و به مردم کشتیرانی و رشتن و بافتن و دوختن جامه را آموخت. اما پس از چندی خودبین شد و خود را خدای جهان دانست و به گفته فردوسی فر کیانی از او دور شد. سرانجام، سپاهی از ایران به سوی اعراب رفت و ضحاک را به پادشاهی ایران برگزید و او به ایران آمد و از ایرانیان و اعراب سپاهی گردآورد. جمشید گریخت و صد سال پنهان شد. تا زمانی که ظاهر شد و ضحاک او را به دو نیم کرد.
از آنجا که ضحاک با وسوسههای ابلیس پیشتر به جای پدر نشسته بود و پدر را کشته بود، بار دیگر ابلیس با چهره جوانی راستگو و خردمند به پیشگاه ضحاک آمد و گفت: «من مردی هنرمندم و هنرم ساختن خورشها و غذاهای شاهانه است.» لذا ضحاک وی را به سفره آرایی و طبخ غذا گمارد. اهریمن سفره بسیار رنگینی با خورشهای گوناگون و گوارا از پرندگان و چهارپایان، آماده میکرد و ضحاک خشنود میشد.
ز هر گوشت از مرغ و از چارپای – خورشگر بیاورد یک یک به جای
خورشها ز کبک و تذرو سپید – بسازید و آمد دلی پرامید
شه تازیان چون به نان دست برد – سر کم خرد مهر او را سپرد
سیم روز خوان را به مرغ و بره – بیاراستش گونه گون یکسره
به روز چهارم چو بنهاد خوان – خورش ساخت از پشت گاو جوان
بدو اندرون زعفران و گلاب – همان سالخورده می و مشک ناب
اهریمن پلید هر روز به شکوه سفرههایش میافزود تا اینکه روزی ضحاک شکم پرور از اهریمن بسیار شادمان شد. پس به او گفت: «هر چه آرزو داری از من بخواه.»
چو ضحاک دست اندر آورد و خورد – شگفت آمدش زان هشیوار مرد
بدو گفت بنگر که از آرزوی – چه خواهی بگو با من ای نیکخوی
اهریمن که جویای این زمان بود گفت: «شاها، دل من از مهر تو لبریز است و جز شادی تو چیزی نمیخواهم. تنها یک آرزو دارم و آن اینکه اجازهدهی دو کتف تو را از راه بندگی ببوسم.» ضحاک اجازه داد. اهریمن لب بر دو کتف شاه نهاد و ناگاه از روی زمین ناپدید شد. از جای بوسه لبان اهریمن، بر دو کتف ضحاک دو مار سیاه رویید. مارها را از بن بریدند، اما به جای آنها بیدرنگ دو مار دیگر رویید. ضحاک پریشان شد و در پی چاره افتاد. پزشکان هرچه کوشیدند سودمند نیفتاد.
در ادامه نیز حضور با دیگر ابلیس در قامت طبیب، دوران سیاه حکمرانی ضحاک و بعدا خروش کاوه آهنگر و پیروزی فریدون داستانی بسیار شیرین و خواندنی است که حتما خواندن آن توصیه میشود.
این بخش از اشعار شاهنامه نشان میدهد کشتن و خوردن گوشت چقدر در موفقیت ابلیس برای تسخیر روح ضحاک اثر داشته است. آن هم زمانی که فردوسی با این بیت به روشنی عنوان میکند پرورش حیوانات و کشتن آنها برای خوردن و لذت بردن از رسومات ایرانیان نبوده است:
فراوان نبود آن زمان پرورش – که کمتر بُد از خوردنیها خورش
سخن آخر
بر اساس داستان ضحاک مار بر دوش و کاوه آهنگر در شاهنامه ی فردوسی، کشتن حیوانات و درست کردن خورشتها با آن یک کار اهریمنی به شمار رفته و حتی بر اساس تعالیم و اندیشه زرتشت، عادتی نادرست و نماد تاریکی و مرگ است. در داستان ضحاک اهریمن صفت این گونه آمده که در آن دوران خوراک مردمان به ندرت غذاهای گوشتی بود و بیشتر از غذاهای با منشا گیاهی و میوهها استفاده میکردند. چیزی که در آموزههای ایرانیان چه در مورد رفتار و کردار پادشاهی جمشید و چه در آداب و رسوم ایرانیان آمده است. اما ابلیس که در لباس آشپز ظاهر میشود با پختن غذاهای گوشتی، خوی پلید ضحاک را تقویت میکند.
داستان ضحاک مار بر دوش جزئیات زیادی از عادات غذایی ایرانیان در گذشتههای دور دارد و جالب است که فردوسی اشاره مستقیمی درباره ارزشمند بودن کاشتن و رویاندن در برابر کُشتن و خوردن دارد. قطعا این موضوع اهمیت گیاهخواری در فرهنگ ایران از نگاه شاهنامه را نشان میدهد.
منبع: سایت وی جی ها
عالی و زیبا بود ممنون از سایت زیباتون آرزو میکنم گیاهخواری دوباره به ایران برگردد و جمعیت وگن ها زیادتر هم بشوند.
امیدوارم خیلی زود به حقیقت بپیونده
عالی بود گیاهخواری حقیقتا قشنگترین راه توی دنیاست
از جمشید شاه هم سخن گفت که با خوردن روییدنی ها مردم ایران بیمار نشدند
درود ،
درست این بیت آخر
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از ” کشتنی ها ” خورش